Monday, June 23 2025

چند ماه قبل انتشار خبر مرگ یک دستفروش به دست مأموران شهرداری خصوصا در فضاهای اجتماعی مثل فیسبوک نگاه‌ها را متوجه معضل رشد غیرعادی شغل فروشندگی سیار در ایران کرد و این که به چه دلایل روز به روز بر شمار فروشندگان سیار در مکان‌های عمومی افزوده می‌شود.

مترو تهران در سال ۱۳۷۷ به طور رسمی  آغاز به کار کرد. سالهای اولیه محلی بود برای رفت و آمد و شاید کمتر کسی تصور می کرد روزی واگن های مترو به بازار فروش دستفروشان تبدیل شود. با وجود اینکه در سالهای اخیر در اکثر ایستگاههای مترو شاهد گشایش مغازه های کوچک و بزرگ هستیم اما از تعداد این فروشندگان سیار کم نشده است. فروشندگانی که از صبح تا شب سوار بر مترو از شمال به جنوب و از شرق به غرب میروند و کیسه ها و چمدان های کوچک و بزرگی  در دست، با حرارت مشغول تبلیغ هستند تا بتوانند فروش بیشتری داشته باشند. حتی اگر طرحی ریخته‌می‌شد تا این فروشندگان، ساماندهی شده زیر نظر مترو در آن مغازه ها مشغول به کار شوند همچنان گره‌کور این مشکل باز نمی‌شد چرا که نه تعداد کم مغازه‌ها جوابگوی این همه فروشنده بود و نه این فروشندگان از سرمایه آنچنانی برای کرایه مغازه‌ها برخوردار بودند.

زنان اولین مبتکران فروش در مترو بودند. آن روزهای نخست برخی از زنان ماسک به دهان و صورت خود می زدند تا شاید شناخته نشوند، شاید هم برای این که  فروشندگی در فضاهای عمومی مثل مترو در برابر انبوه مسافران و رهگذران کاری پست محسوب می شد. روزهای اول زنان انگشت شماری به‌ این کار می‌پرداختند و از این ایستگاه به آن ایستگاه سرگردان به دنبال مشتری و فروش کالایشان بودند. آن روزها ماموران مترو حساسیتی به این مسئله نداشتند چراکه تعداد دستفروشان انگشت شمار بود. اما در حال حاضر تعداد و تنوع ایشان به مرزی رسیده که مدام از بلند گوهای مترو تاکید می شود از فروشندگان دوره‌گرد داخل مترو خرید نکنید و ماموران هر روزه چندین فروشنده سیار را دستگیر و پس از ضبط وسایل شان، آنان را رها می کنند. این روزها دیگر فقط در واگن خانم ها بازار خرید فروش کلیپس سر و رژ لب و لواشک و کرم نرم کننده و … داغ نیست، واگن های مشترک هم پر شده است از مردان جوان، پیر و میانسالی که مشغول فروشندگی هستند. این فروشندگان سیار و مسافر حالا یکی از مشکلات مترو شده است و هر روز منبع خبر و ماجرایی  تازه است. اما همه این بگیر و ببندها از تعداد دستفروش‌ها نکاسته. در این میان زنان شانس این را دارند که وسایل شان را زیر چادر پنهان کنند در واقع محدودیت‌ها و کنترل‌ها قدرت ابتکار ایشان را فعال‌تر کرده تابا یافتن تکنیک‌های تازه از دست مآموران شهرداری بگریزند حتی مشتریان مسافر هم گاهی در این تعقیب و گریز به فروشنده‌ها کمک می کنند .

 امروزه نرخ مشارکت زنان در فعالیت های اجتماعی و اقتصادی، فرهنگی و سیاسی یکی از معیارهای توسعه یافتگی جوامع به شمار می رود. اما آیا میزان شغل هایی که هیچگونه تامین اجتماعی نداشته، غیر قانونی محسوب می شوند و به اصطلاح سیاه هستند، نشانه توسعه یافتگی است؟ می توان گفت این میزان نشانه ای است از وضعیت نابسامان و بیمار اقتصاد ایران. ضعف چتر حمایتی تامین اجتماعی در ایران یکی از عوامل دیگر از بو جود آمدن مشاغلی مانند دستفروشی در اماکن عمومی است. اغلب این زنان به دلایل آسیب های اجتماعی مانند فقر و نداشتن تخصص و سرمایه، مرگ و یا از کار افتادگی مردان سرپرست خانواده و … به این مشاغل روی می آوردند و دولت نیز در سازمان دادن به آنان ناتوان به نظر می رسد بطوریکه طی این سالها و  در دولت های متفاوت  هیج راه حل و سیاست مشخص و موثری اتخاذ نشده است تا میزان بیکاری را کاهش دهد یا موجبات حمایت از زنان سرپرست خانوار را فراهم آورد و یا باعث کم شدن فاصله طبقاتی روزافزون در جامعه ایران شود. طبق آمار رسمی مرکز آمار ایران میزان بیکاری در سال ۱۳۹۴ کاهش یافته است اما چه میزان از این مشاغل در آمار بیکاری آمده است؟ در این میان سهم زنان کمتر بوده و با توجه به سیاستهای تبعیض‌آمیز که در قانون برای زنان و اشتغال آنها وجود دارد آنها بیش از همه در معرض آسیب های ناشی این نوع مشاغل هستند. زنانی که علاوه بر کاری پر تنش و اضطراب باید مسئولیت خانه و خانه داری را بر عهده داشته باشند. زنانی که هر روز شاهد بیشتر و بیشتر شدن آنها در مترو هستیم و دیگر منحصر به افراد مسن و میانسال نمی‌شود، با نگاهی به چهره  فروشنده زن مشغول در متروها می توان به وفور دختران جوانی را یافت که مشغول عرضه کالاهایشان هستند، کاری که نه مصاحبه می خواهد نه مدیر و نه ساعت کاری و نه مکان مشخص؛ شغلی که مدام در حرکت است، سیاه و غیر قانونی است، نه تنها هیچ نوع حمایت از سوی هیچ نهاد یا سازمانی از آن نمی شود که می‌تواند سرنوشتی چون آن دستفروش نگون‌بخت کشته‌شده در متروی تهران برای شاغلانش رقم بزند.

Shahnaz Ojaghi

Previous

Les Mots ou François Truffaut

Next

Violencia en Mesoamérica: un espejo de la realidad.

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Check Also